فک کنم اگر کمی دیرتر میومدم دگه گرد وغبار تمام سر و روی خلوتگاه مجازیم رو می پوشوند و چیزی ازش باقی نمیذاشت ... البته خدایی این چند وقته میخواستم بیام هی نمیشد بیام نت یا هم میشد مجال آپیدن نبود
بالاخره بعد از مدتها ی تغییر نسبتا بزرگ تو خونواده بوجود اومد ک کم حاشیه نداشت!! :!:
بله ... ب میمنت و مبارکی دست آبجی مون رو گذاشتیم تو دست آسید جواد :X ک هم خوشی داشت و هم ناخوشی و صد درصد همه میدونن خوشی ش برای عروس و دوماده و ناخوشی ش هم نصیب بقیه میشه :!: البته بی انصافی نشه اونا هم کمی شریک در ناخوشی بودن اما کمییییی ...
اوه اوه ولی الان ک فکر می کنم می بینم چ بدجور دهنمون تو اون یک هفته آسفالت ک چ عرض کنم اتوبان شد :O :( قبلش هم یک هفته بخاطر خواستگاری و تیر و ترکش های ناشی از اون :|
واقعا سخت گذشت :| حیف شرح جزئیات ن فایده ای داره و ن صحیح ه ... دیگه همین ک کنار هم لحظه های خوب و خوشی رو داشته باشن واسه ما بسه ...
این پاییزم ک اومده یه ضدحال اساسیه واسه خودش :!: اساسا فصل خُنُکی ه ... :-/
هی هی :( این خاطرات و نگرانی هام ول کن ما نیستن :|
ب امید اینکه وجودم و وجودتان مالامال آرامش و خالی از همه نگرانی ها بشه ... انشالله ...
جمیله ایست عروس جهان ،ولی هشدار ...
که این مخدّره در عقد کس نمی آید ...
که این مخدّره در عقد کس نمی آید ...